یکشنبه ۲۱ مرداد ۹۷

ساخت وبلاگ
به سرو نازی پیام دادم. گفتم آشفتم. دارم این روزا به ازدواج با پسرعمه ای فکر می کنم که جز ناراحتی و غصه چیزی برام نداره. آدم بیکار بی عرضه ای که چشم دوخته به جیب من. مامان میگه نگرانم تا آخر مجرد بمونی. احساس حقارت می کنم. هر لحظه... با هر پیشنهادی...

اما من نگران نیستم. چرا از ترس اتفاقاتی که هنوز نیفتادن پیش پیش خودمونو به خاک سیاه بشونیم؟ به سروناز گفتم کمکم کن تا بتونم تصمیم درست بگیرم و درست فکر کنم. جوابمو نداد. هیچی جواب نداد...
فردا با مامان میخوایم بریم عیادت مادرش. خدایا همه ی کسم خودتی... خدایا من همه توکلم و امیدم بخودته... به امید آینده ای بهتر...

سه شنبه ۱۸ دی ۹۷...
ما را در سایت سه شنبه ۱۸ دی ۹۷ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nahid1364 بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 18 دی 1397 ساعت: 20:36